امروز پیامبری در باغچه حیاط خانه ام گل کرد
هوای پاییز را خیلی دوست دارم . خنکایش روحم را نوازش می کند. چقدر این پاییز لطیف است. احتمالا این آدمها هستند که بار تمام دلتنگی ها و تنهائی هایشان را می گذارند به حساب پاییز و گرنه پاییز که جز خوش دلی چیزی برای طبیعت و انسان ندارد. این هوا مرا بیشتر احساساتی می کند و هر بار که احساساتم رقیق می شود انگار رد پای خدا بیشتر در آن جاری می شود. داشتم به خدا فکر می کردم و میگقتم کاش امروز، روز من باشد خدایا نشانه ای که بدانم مرا میبینی و بعد تک گلی که در حیاط باغچه ام روئیده بود.
من ان را گذاشتم به حساب خدا و گفتم ممنون که مرا دیدی آنطور که میخواستم زمینی و قابل درک. مثل همین تک گل که نمیدانم چند روز بود در حیاط باغچه بود اما مطمئنم که امروز گل داده بود.
عجب گلی دارم و عجب خدایی