theme
جوامع نیاز به وحدت دارند و این وحدت نهتنها در حوزهی سیاسی، بلکه در حوزههای متنوع اجتماعی و فرهنگی نیز بایستی به منصهی ظهور برسد. منظور از وحدت در حوزهی سیاسی روشن است. نخبگان سیاسی یک جامعه نبایستی نزاعهای فردی و جناحی خود را به قاموس سیاسی کشور روانه کنند و بهواسطهی آن جامعه را از پیامدهای رفتار منازعهآمیز خود ملتهب کنند. اما وحدت در حوزهی فرهنگی موضوعی است که بایستی بیشتر به آن توجه شود. یقیناً منظور از وحدت در حوزهی فرهنگی، یکسانسازی فرهنگی و یکدست کردن افکار مردم نیست. هیچ نظام مردمسالار واقعی بهدنبال یکدست کردن افکار و سلایق فرهنگی مردم خود نیست، بلکه منظور از وحدت در حوزهی فرهنگی ارائه و نمایش یک مدل فرهنگی منسجم و شفاف برای سایر ملتهاست. در این چارچوب ممکن است در کشور سلایق فرهنگی متنوعی وجود داشته باشد، اما این بهمعنی این نیست که تمام سلایق صدای واحد ملی باشند. صدای واحد ملی یک صدای «وحدت ملی» است. در این یادداشت تلاش میشود به برخی از دلایل نیاز جامعهی ایرانی به وحدت اشاره شود.
۱٫ محیط بینالملل و بازیگران ملی
در محیط بینالملل مرسوم است که بازیگران در یک شکل واحد معرفی میشوند. اساساً بهجای اطلاق عنوان دولت، به آنها واحدهای نظام بینالملل گفته میشود. نظریهی واقعگرایی برآن است که دولتها واحدهای منسجم ملی هستند و تحولات داخلی آنها نقش تعیینکنندهای در بازیگری آنها در محیط بینالملل ندارد. هرچند لیبرالها و بهخصوص نئولیبرالها برآن هستند که بازیگری یک کشور در نظام بینالملل براساس تحولات اجتماعی و ویژگیها و کیفیت بازیگران موجود در آن جامعه نیز صورتبندی میشود، اما لیبرالها هیچگاه نقش تعیینکنندهای در تبدیل شدن به گفتمان غالب بازیگران در روابط بینالملل نداشتهاند.
روابط بینالملل گفتمان دولتهای ملی واحد حاکم است. در روابط بینالملل دولتها صرفاً با نقش دولتیشان بایستی معرفی شوند. داشتن اختلافات در ابعاد ملی، گروهی و سیاسی نمیبایستی چندان در این محیط غلبه داشته باشد. بنابراین الگوی سیاست خارجی کشورها بایستی سوای از اختلافاتی که در سیاست داخلی آنها وجود دارد، ترسیمکنندهی منش ملی و یک صدای واحد از هر کشور باشد.
حال اگر بازیگری در ارائهی یک قرائت واحد از گفتمان ملی خود در عرصهی بینالمللی ناتوان بود، با مشکلات متعددی مواجه خواهد شد. یکی از این مشکلات به این برمیگردد که بازیگران دیگر محیط بینالملل به او به دیدهی یک واحد سیاسی نخواهند نگریست و بر سر اختلافات داخلی او مانور خواهند داد.
بنابراین در محیط بینالملل یک بازیگر نهتنها بایستی بهصورت یک واحد سیاسی عمل کند، بلکه تمام واحدهای سیاسی نیز آن را بهصورت یک واحد سیاسی منسجم مینگرند. قاعدهی نظام بینالملل این است که در آن توجه به یک بازیگر بهمثابهی توپ بیلیارد و بدون توجه به تحولات داخلی آن صورت میگیرد، نه بهعنوان موجودیتی متشکل از گروههای مختلف سیاسی.
بنابراین تعریف یک کشور در نظام بینالملل و جایگاه او نزد بازیگران دیگر عرصهی بینالمللی، بهصورت یک واحد سیاسی منسجم صورت میگیرد و در غیر این صورت، آن بازیگر در نظام بینالملل با مشکلاتی از جمله به رسمیت شناخته نشدن بهعنوان یک واحد سیاسی و همانگونه که اشاره شد، محیطی مواجه خواهد شد که بازیگران دیگر محیط بینالملل درصدد نفوذ برای اخذ امتیازات سیاسی از آن خواهند شد.
۲٫ خطری برای جایگاه منطقهای کشور
دومین مسئلهای که عدم داشتن وحدت در حوزهی ملی و چندصدایی میتواند داشته باشد، مسئلهی به خطر افتادن جایگاه کشور نزد ملتهای منطقهای است. مناطق در نظام بینالملل تشکیلشده از واحدهای سیاسی هستند. اما علاوه بر واحدهای سیاسی، آنچه سبب ماندگاری یک مدل سیاسی هژمون در مناطق میشود، مسئلهی اقناع افکار عمومی منطقهای است. ایران از جایگاه برتری در سطح منطقهای برخوردار است. این جایگاه که مترادف با عمق استراتژیک و تمایلات منطقهای ایران است، منبعث از ویژگیهای فرهنگی و معنوی ایران از یکسو و میل ملل منطقه برای ارتباط با ایران از دیگر سو است.
در بسیاری از نظرسنجیهایی که از ملل منطقه اخذ شده است، ایران رتبهی اول در محبوبیت را دارد. به عبارتی از نظر ملل منطقه، ایران یک مدل یا الگوی منطقهای برای مردمسالاری آنها محسوب میشود. بسیاری از مردم منطقه اعتراضات را در نظامهای سیاسی خود به این دلیل انجام میدهند که شباهت به مدل ایران پیدا کنند.
بنابراین نوع نگاه به ایران بهعنوان یک موجودیت منطقهای که هم توان الگو شدن در برخی از حوزهها را دارد و هم در برخی از حوزهها الگویی منسجم است، بهخاطر تعلقات مشترک آنها با ایران است.
فرض کنیم که آنها احساس کنند که این تعلقات اساساً منبعث از اشتراکنظر آنها با ایران در حوزههای مشترک نیست و در ایران صداهای متعددی درخصوص آن حوزهی خاص بیرون میآید، نوع نگاه آنها به ایران چگونه خواهد شد؟ آیا بازهم مثل سابق از ایران الگوپذیری خواهند کرد؟ پاسخ روشن است: خیر. این اتفاق نخواهد افتاد. با نگاهی به اتفاقات و فتنهی ۸۸، به این نتیجه خواهیم رسید که بسیاری از ملل منطقه حوادث ایران را پیگیری میکردند و این فتنه روی نقش منطقهای ایران تأثیر گذارده بود.
۳٫ قاعدهی همگرایی فرهنگی و ارائهی مدل فرهنگی
وحدت ملی از دیگر سو میتواند یک مدل فرهنگی را نیز به جهان منطقهای و بینالمللی پیرامون معرفی کند. این نوع وحدت نتیجهی همگون شدن و نه یکسانسازی اعضای اجتماع است که در عین اینکه بقای جامعه را تضمین میکند، هویت مستقل آن را نیز مینمایاند. آنچه در این میان اهمیت دارد، تبیین الگوهای ایجاد و تقویت وحدت ملی است. بهویژه در ایران، با وجود تنوع گستردهی قومی و همچنین کثرت عناصر هویتی، مسئلهی سیاستگذاری در زمینهی هویت و وحدت، از اهمیت زیادی برخوردار است.
وحدت سیاسی منتهی به وحدت ملی نیز خواهد شد. بر همین اساس، در اصول مختلف قانون اساسی جمهوری اسلامی، ضمن تکیه بر حفظ آزادی، استقلال و تمامیت ارضی جمهوری اسلامی، به لایههای مختلف هویتی بهویژه به ایرانیت و اسلامیت نظام احترام گذاشته شد و روابط عادلانه بین اقوام، مذاهب و ادیان و اقلیتها مدنظر قرار گرفت. بهعنوان مثال، مادهی پانزدهم قانون اساسی، تنوع قومی در ایران را پذیرفت و حقوق اساسی اقوام را در حفظ هویتها و فرهنگهای گوناگون خود به رسمیت شناخت.
آنچه فضای ایران پس از انقلاب را از دوران پیشین متمایز میسازد، عبارت است از آنکه پیش از انقلاب، هویت باستانگرای ایرانی، هویت دینی و قومی ایرانیان را نفی و طرد میکرد، اما اسلامگرایی پس از انقلاب بر وحدت و همسازی بین دینگرایی و ملیگرایی تأکید میکند، بیآنکه این امتزاج متضمن نفی هویتگرایی قومی باشد. لذا برخلاف دوران سلطنت پهلوی اول و دوم، وقوع انقلاب اسلامی تبلور رویکرد جدیدی به مسئلهی هویت ملی و همبستگی ملی در درون جامعهی ایران بود که نوید ظهور الگوی کثرتگرایی عدالتمحور را میدهد.
بنابراین همهی برنامهها و سیاستهای وحدتآفرین بایستی در چارچوب فرهنگی سیاسی در جمهوری اسلامی صورتبندی شود تا اولاً همبستگی میان ایرانی بودن و اسلامی بودن تقویت شود. ثانیاً احترام به تنوع قومی، زبانی، مذهبی و… در کشور و حفظ آنان در برابر سیاستهای تهاجم فرهنگی غربی بیشتر از پیش اتفاق بیفتد. ثالثاً توجه به آموزههای اسلامی برای معرفی هنجارهای اصیل و عام شکلبندی شود و رابعاً تقویت نظام سیاسی مردمسالاری دینی و فصلالخطاب دانستن مقام رهبری در این نظام بهعنوان مرجع وحدتآفرینی قرار گیرد. بر این اساس است که میتوان وحدت ملی را در جمهوری اسلامی تثبیت نموده و زمینههای ارتقای کشور را در تمامی حوزهها فراهم آورد.
همانطور که اشاره شد، این نوع وحدت توان ارائهی مدلی فرهنگی در قاموس سیاستورزی ایرانیان را دارد. این مدل که منبعث از ریشههای فکری فرهنگی موجود در جامعهی ایرانی است، بهعنوان یک الگوی موفق به ملل منطقه معرفی میشود؛ مللی که در اوج تکثر فرهنگی قرار دارند و بسیاری از مشکلات آنها نیز بهدلیل همین کثرتهای فرهنگی و مذهبی است.
ملل منطقه به جایگاه فرهنگی و مدل فرهنگی وحدت ملی در ایران توجه ویژهای داشته و دارند و بهسبب همین، برای تحولات ناشی از ایران اهمیت زیادی قائلاند. بنابراین چندصدایی سیاسی را مصداقی از چندصدایی در حوزههای متکثر فرهنگی تلقی میکنند و نسبتبه الگوگیری از ایران تردید از خود نشان خواهند داد. بنابراین مسئلهی وحدت در حوزههای متنوع سیاست میتواند به الگوگیری برای برداشت وحدت در حوزههای متعدد فرهنگی نیز بینجامد؛ مسئلهای حیاتی که عمق استراتژیک و نفوذ منطقهای ایران را دوچندان خواهد کرد.
همانطور که پیشتر گفته شد، مزیت یک ملت در این است که سخن و سیاست او نزد سایر ملل پذیرفته شود. ملتها و کشورهایی در این مهم موفق خواهند بود که بتوانند بدون اعمال زور، دست به بازیگری فرهنگی بزنند و تحولات را متناسب با خواست خود پیش ببرند. ایران در منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا از چنین پتانسیلی برخوردار است: پتانسیل هژمونیک. هژمونی در اینجا بههیچوجه بهمعنی تفوق سیاسی بر سایر کشورها نیست (این موضوع اساساً در منظومهی سیاست خارجی ایران نمیگنجد)، بلکه هژمونی بهمعنی رابطهی بین یک فرهنگ مرجع و پذیرندگان آن فرهنگ است.
این موضوعی است که سبب پذیرش سیاستهای یک کشور بدون اعمال فشار به کشور دیگر میشود. موضوعی که تحلیلگران و پژوهشگران بایستی روی آن تمرکز کنند و با استمساک به آن، مدل منطقهای و بینالمللی ایران را تعریف کنند. به دست دادن این مدل نیز جز با کیفیت و قابلیت مدل مرجع و وحدتآفرین ممکن نبوده و نخواهد بود. لذا نخبگان سیاسی نیز بایستی نسبتبه این موضوع که قابلیت فرهنگی کشور با نزاعهای سیاسی ممکن است به خطر بیفتد، حساس باشند و نسبتبه پیامهای مثبت و منفی سیاستهای خود علم داشته باشند.
فرجام سخن
وحدت در حوزهی ملی یک آرمان بزرگ برای یک کشور است. مسئلهای حیاتی که بایستی توسط نخبگان یک کشور هدایت شود. ملتی که صدای واحد از خود به بیرون میفرستد، در حال فرستادن پیام به سایر کشورهاست که جایگاه کشورش در نظام منطقهای و بینالمللی پیرامونش چگونه است و چهچیزی مطلوب آن کشور است. افتراق نظر در حوزهی سیاسی موضوع نامطلوبی نیست، اما نمایش دادن آن در صحنهی عمومی و نزد سایر کشورها، چیز مطلوبی نیست. سایر کشورها از یک کشور صرفاً یک تصویر واحد در ذهن دارند. نظام بینالملل عرصهی نمایش یک واحد متفرق سیاسی نیست.
جایگاه ایران در منطقهای که در آن زیست میکند، جایگاه یک قدرت برتر سیاسی است؛ قدرتی که بدون تردید صرفاً با در اختیار داشتن نیروهای نظامی تحصیل نشده و بخش اعظم این قدرت منبعث از جایگاه معنوی ایران نزد ملل منطقه است. جایگاه ایران با احتساب تمام ویژگیهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و بینالمللی تعریف شده است. یکی از دلایل اصلی محبوبیت ایران در منطقه، همین موضوع وحدتی است که ایران از آن برخوردار است و هر صدایی مخالف این موضوع به بیرون گسترانیده شود، بهمثابهی آسیب رساندن به این جایگاه برتر است.
اما یک سؤال ممکن است پیش آید که آیا وحدت بهمعنی گسترانده شدن به فضای فرهنگی نیز هست یا خیر و اگر هست، آیا این بهمعنی همگونسازی یا یکسانسازی فرهنگی و متعاقباً یکدستی یک جامعه نیست؟ در پاسخ بایستی اظهار داشت که وجود تنوع فرهنگی در یک جامعه و نمایش آن در عرصهی بینالمللی بسیار موضوع جذابی برای قدرت فرهنگی یک کشور محسوب میشود، اما آنچه مهم است این است که نبایستی موضوع تنوع فرهنگی به چندصدایی سیاسی منتهی شود. بیتردید آنچه به یک کشور آسیب میزند، اختلاف سلایق نیست، بلکه نمایش این اختلاف بهعنوان صدای ملی است. در حوزهی ملی، کشورها و ملتها بایستی بهدنبال وحدت ملی باشند.