theme
به قلم سولماز رضایی
یه کم منو ببین …
شهرها برای آنکه دیده شوند یا بهتر بگویم خوانده و فهمیده شوند بی نیاز از آرایش و پیرایش نیستند. و شهری که دیده شود و توسط شهروندانش و بازدید کنندگانش خوانده شود شهری است که هم حیات فیزیکی خواهد داشت و هم حیات ذهنی در جان مخاطبانش اینجاست اینجاست که پای المان آرام و بی سروصدا به میان می آید. همان حجم ها و اشکال هندسی که مفهوم حقیقی خود را پوشانده اند تا ذهن مخاطب را درگیر فهم کنند و وقتی که ذهن درگیر چیزی شد برای همیشه ماندگار خواهد ماند .
المان ها این توان و قابلیت را دارند که جز شاخصه های یک شهر به حساب بیایند و راز موفقیتشان در انتقال غیر مستقیم یک مفهوم خاص است. عده ای به اشتباه المان ها را هم خانواده با مجسمه می دانند هرچند که هیچ غرابتی بین این دونیست .
مجسمه ها مستقیم و بی پرده سخن می گویند و بیش از آنکه ذهن را درگیر کنند چشم نوازند اما المان ها مستقیم به سراغ ذهن ها می روند و با زبان هنر با آنها سخن می گویند .
المان می تواند باز تکرار خاطره ای تلخ یا شیرین باشد .
المان می تواند پیامی دینی و یا فرهنگی با خود داشته باشد .
المان می تواند می تواند حاوی شعر باشد .
المان می تواند یک اثر تاریخی و ماندگار باشد .
چقدر شهر های ما برای المان جای خالی دارند. اصلا جای خالی برخی مفهوم ها در شهر را می توان با المان پرکرد.